⁂ کوچه باغ تنهایی ⁂



دودی غلیظ از بین لب هایش به بیرون رفت
برقی ندیدم داخل چشمان رنگینش
می گفت: (عشق بین ما سوء تفاهم بود)
دود غلیظی ول شد از لب های غمگینش

آن لحظه دیگر "ما" فقط یک لفظ خالی شد
با چشم های کوچکش من را صدا می کرد
من مثل احمق ها نگاهم مات او بود و
او در شبی روح مرا از هم جدا می کرد

ادامه مطلب


سلام من اومدم. دقیقا یک و سه ماه سال از آخرش پست من توو این صفحه می گذره و نسبت به یک سال پیش -هر چند لنگ لنگان- رو به جلو حرکت کردم. دل نوشته هام رو که ازسال 94 شروع به نوشتن کردم، در قالب شعر ریختم و بهش شکل جدیدی دادم. کتابای بیشتری خوندم و بیشتر توو جامعه و همراه مردم بودم.

ادامه مطلب





آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها