دودی غلیظ از بین لب هایش به بیرون رفت
برقی ندیدم داخل چشمان رنگینش
می گفت: (عشق بین ما سوء تفاهم بود)
دود غلیظی ول شد از لب های غمگینش

آن لحظه دیگر "ما" فقط یک لفظ خالی شد
با چشم های کوچکش من را صدا می کرد
من مثل احمق ها نگاهم مات او بود و
او در شبی روح مرا از هم جدا می کرد

ادامه مطلب


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها